هر که پشت پای چون شبنم به آب و رنگ زد


در حریم مهر تابان تکیه بر اورنگ زد

چون می انگور، صاف بیخودی غماز نیست


می توان میخانه ها زین باده بیرنگ زد

درد پنهان را زبان عرض مطلب کوته است


بوی می از شیشه نتواند برون چون رنگ زد

خال لیلی جامه در نیل مصیبت می زند


تا کدامین سنگدل یارب به مجنون سنگ زد

نیست امید برومندی ز خال نوخطان


حاصلش افسوس باشد دانه را چون زنگ زد

شیر در دست هجوم مور عاجز می شود


چون تواند پنجه مژگان با خط شبرنگ زد؟

نامه سربسته از تاراج مضمون ایمن است


در حریم بیضه می بایست بر آهنگ زد

از شبیخون حوادث لشکرش در هم شکست


هر که صائب در مقام صلح طبل جنگ زد